- هم قرینی
- مصاحبت همنشینی
معنی هم قرینی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مصاحبت همنشین
معاشرت، مصاحبت، همدمی، منادمت
Fellowship
irmandade
hermandad
braterstwo
братство
братство
vriendschap
Gemeinschaft
fraternité
fratellanza
मित्रता
সখ্যতা
arkadaşlık
urafiki
persahabatan
ความสัมพันธ์
ہم آہنگی
یار و مصاحب، همنشین، به هم نزدیک شده
هم کیشی
همروستا دو یا چند تن که دریک قریه سکونت دارند
همنشین، همکت، همدم، یار مصاحب
باجناق بودن هم سنی همسالی. همپاچگی